۲۸ اسفند ۱۳۸۶

براي آخرين بار!

شب در گذرِ گاه گاه ِخود، به كسي نياز ندارد.ـ
من ديگر از اين منحوس واژهُ تكراري سخن نخواهم گفت...ـ
اين آخرين بار است كه از عشق مي‌گويم.ـ
بگذاريم بگندد در منجلاب خاموشش.ـ

كه آن است كه به ما نياز دارد؛ نه ما.ـ
من ديگر حتي براي فهماندن از آن سخن نمي‌رانم.ـ
بگذاريم بگذرد...ـ شايد بهتري جايگزين شد.ـ
بگذاريم بگندد در منجلاب خاموشش.ـ

فرامرز-تا هميشه


هیچ نظری موجود نیست: