
باز هم عيدي!
باز هم شروع!
باز هم ...
باز هم ...
باز هم ...
و باز هم !
باز هم نبودن عزيزان.
باز هم بازي هاي معشوق.
باز هم آفرينش تكرار.
و باز هم، تلاش!
باز هم نو شدن!
باز هم بيداري.
باز هم شكوفه هاي بهاري.
و باز هم باز شدن گل ها.
باز هم زمزمه و زاري ي زوال يافته اي از زجر بيداري...
تا كي اين نو شدن هاي تكراري!
تا كي اين نامفهوم گذر عمر!
تا كي از نو تازه شدن ولي بهتر نشدن!
و اما عيدي من به شما...
يك عيدي تكراري!
فرامرز-6 فروردين 87
باز هم شروع!
باز هم ...
باز هم ...
باز هم ...
و باز هم !
باز هم نبودن عزيزان.
باز هم بازي هاي معشوق.
باز هم آفرينش تكرار.
و باز هم، تلاش!
باز هم نو شدن!
باز هم بيداري.
باز هم شكوفه هاي بهاري.
و باز هم باز شدن گل ها.
باز هم زمزمه و زاري ي زوال يافته اي از زجر بيداري...
تا كي اين نو شدن هاي تكراري!
تا كي اين نامفهوم گذر عمر!
تا كي از نو تازه شدن ولي بهتر نشدن!
و اما عيدي من به شما...
يك عيدي تكراري!
فرامرز-6 فروردين 87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر