
آي! دردا از منطقي كه راهكارش با دل همآهنگ نيست.
اي دريغا از لحظاتي كه دل در هوايش آرام نيست.
هان اي فلاني؛ سر صحبتم جز با يار نيست.
فغان از دردي كه درماني ندارد.
هوار از رزمي كه پيروزي ندارد.
فرياد از غمي كه پاياني ندارد.
به انتظار چيزي نيستم!
نميگويم چيزي نميخواهم.
فقط، زيرا اميدوار نيستم.
من كه ميدانم كه راهم پر از درد است!
راه من- هيهات- راهي ، نا امن است.
ديگر اميدم را به كه بفروشم؟
كه قيمتش- اي واي- تنها مايه ي ننگ است.
هي فلاني، به دنبال چه ميگردي؟
دلنوشته هايم را بخوان؛ اما نفرينم نكن!
كه دل من- بي نفرين تو- سر به صحرا دارد.
تو ديگر، صحراي ويران ِ اين دل غمگينم نباش.
فرامرز- 7 فروردين 1387
۱ نظر:
سلام داداش
فوق العاده است
کارت عالیه
خواهشا ادامه بده و خسته نشو
موفق باشی
ارسال یک نظر